رو تنها شخصیت سریال یوفوریاست که با تمام وجودم درکش کردم. اون افسردگی داشت و به مواد اعتیاد داشت. من افسرده بودم و به سلف هارم اعتیاد داشتم. تمام مدتی که سعی می‌کرد ترک کنه، تمام مدتی که دروغ می‌گفت ترک کرده، همه‌ش داشتم خودم رو می‌دیدم.

تو فصل دوم اونجا که مواد می‌خواست و خانواده‌ش بهش نمی‌دادن، عصبی بود و هرچی از دهنش در اومد به خانواده‌ش و جولز گفت. لحظه‌ای که داشتم این صحنه رو می‌دیدم می‌دونستم که حتی یک کلمه از حرفاش از ته دل نیست و با خودم فکر کردم یعنی بیننده‌ای که درد و غم‌های رو رو تجربه نکرده، می‌تونه بفهمه حرفای رو از ته دلش نیست؟ وقتی خودم ۲۴/۷ تو کانالم می‌گفتم می‌خوام بمیرم، دوستام می‌فهمیدن که من واقعاً نمی‌خواستم بمیرم و این افسردگیه که ذهنم رو شستشوی مغزی داده؟

من نمی‌تونم زمان رو به عقب برگردونم. نمی‌تونم آسیب‌هایی که به‌خاطر «می‌خوام بمیرم»هام به دوستام رسوندم رو پاک کنم. اما الان که می‌دونم افسرده‌نبودن یعنی چی و یه شانس دوباره گیرم اومده، به زندگی‌کردن ادامه می‌دم و بیشتر تلاش می‌کنم تا بهشون نشون بدم اشتباه نکردن وقتی تصمیم گرفتن رهام نکنن.