هرروز از خودم میپرسم «ممکنه منم قابل دوستداشتن باشم؟»
اینجوری نیست که از خودم بدم بیاد، ولی خب... . :(
ممکنه یه روز کسی منو با همهی نواقص و کم و کاستیهام دوست داشته باشه؟
سنم هی بالاتر میره، ولی تجربهای به دست نمیارم. کسی هم دلش نمیخواد با یه آدم بیتجربه وارد رابطه بشه.
کاش معمولی بودم. کاش مثل بقیه راحتتر عاشق میشدم و راحتتر وارد رابطه میشدم. بارها شده به خودم بگم، خب سای چی میشه بری بلایند دیت؟ چی میشه خیلی چیزا رو با کسایی که بهشون حس رومانتیک نداری تجربه کنی؟ واقعاً از ته دلم میخواد که باونم، ولی حتی تصورش هم اذیتم میکنه.
من حتی بهندرت رو کسی کراش میزنم، دیگه حس رومانتیک که... .
چرا اینجوریام؟ کاش من «من» نبودم. کاش مثل بقیه بودم. کاش خجالتی نبودم.
خیلی تلاش میکنم بهتر بشم ولی هیچ فایدهای نداره.
میدونم نباید بذارم روابط گذشته روم تاثیر بذاره، ولی:
من دوستداشتنی نیستم.
من دوستداشتنی نیستم.
من دوستداشتنی نیستم.
من دوستداشتنی نیستم.
من دوستداشتنی نیستم.
من دوستداشتنی نیستم.
من دوستداشتنی نیستم.
من دوستداشتنی نیستم.
من دوستداشتنی نیستم.
من دوستداشتنی نیستم.
من دوستداشتنی نیستم.
من دوستداشتنی نیستم.
من دوستداشتنی نیستم.
من دوستداشتنی نیستم.
من دوستداشتنی نیستم.
من دوستداشتنی نیستم.
من دوستداشتنی نیستم.
من دوستداشتنی نیستم.
من دوستداشتنی نیستم.
من دوستداشتنی نیستم.
من دوستداشتنی نیستم.
من دوستداشتنی نیستم.
من دوستداشتنی نیستم.
من دوستداشتنی نیستم.
من دوستداشتنی نیستم.
من دوستداشتنی نیستم.
من دوستداشتنی نیستم.
من دوستداشتنی نیستم.
من دوستداشتنی نیستم.