خب الان نوبت اینه که از خودم غر بزنم. واقعاً نمی‌دونم از کجا شروع کنم یا اصلاً چی بگم. چون دیدن خودم از زاویه‌ی سوم‌شخص خیلی سخته. خیلی چیزا رو نمی‌بینم، متوجه نمی‌شم و جا می‌ندازم. اما یه چیز رو مطمئنم که هرچیزی که ازش ناراضی‌ام برمی‌گرده به خجالتی بودنم. یعنی اگه این رو درست کنم بقیه‌ی مشکلاتم، بقیه‌ی چیزایی که درباره‌ی خودم دوست ندارم حل می‌شن. یا تا حد زیادی حل می‌شن.
اولیش اینه که فرقی نمی‌کنه با کی وارد رابطه می‌شم، کلاً وقتی وارد رابطه می‌شم خجالت و رودربایستیم چندین برابر می‌شه! نمی‌دونم شاید چون می‌خوام در نظر اون شخص پرفکت باشم؟ با اینکه متوجهم همه نقص دارن و هیچ‌کس کامل نیست، بازم کنارزدن خجالتم خیلی سخته.
دومیش اینکه حرف نمی‌زنم. البته این‌جوری هم نیست که اصلاً حرف نزنم، اما خب کافی نیست. یه وقتایی خجالت می‌کشم حرفی چیزی بزنم. یه وقتایی واقعاً چیزی ندارم بگم بااینکه تو ذهنم دارم خودم رو دعوا می‌کنم که یه چیزی بگم. یه وقتایی هم که اصلاً متوجه نیستم.
سومیش... بی‌توجهی. یه‌وقتایی حواسم نیست و به طرف مقابلم توجه نمی‌کنم. بعداً هم که متوجه می‌شم روم نمی‌شه عذرخواهی کنم.
چهارمیش... تقریباَ همیشه موافقم. البته این‌جوری نیستم که الکی موافقت کنم، اما خب وقتی طرفم می‌گه می‌خواد یه کاری انجام بده من سعی می‌کنم بهش قوت قلب بدم و تشویقش کنم. به‌هرحال که تا انجامش نده که نمی‌تونه بفهمه از پسش برمیاد یا نه. البته سعی می‌کنم منطقی هم باشم و الکی انرژی مثبت ندم. درهرصورت که این همیشه موافق‌بودنم آزاردهنده‌س.
پنجمیش... واسه خودم نظری ندارم. معمولاً تابع جمعم من و این بده چون فرقی با مورد چهارم که گفتم نداره. یه وقتایی به‌خاطر اینه که خجالت می‌کشم نظرمو بگم. یه وقتایی هم به این خاطره که برام فرقی نمی‌کنه. اگه عمیق‌تر بهش نگاه کنیم اصلاً شاید به این خاطر باشه که فکر می‌کنم نظرم واسه بقیه مهم نیست. نمی‌دونم.
ششمیش... باید دستم گرفته بشه یا هل داده بشم. این هم به‌خاطر خجالتمه. انگار طرف مقابل باید دستم رو بگیره و منو ببره به یه ماجراجویی. بااینکه خودم می‌خوام انجامش بدم خجالتم نمی‌ذاره.
هفتمیش... نمی‌تونم شروع‌کننده‌ی کاری باشم. این هم چندان با مورد ششم فرقی نداره. و نمی‌دونم چطور می‌تونم توضیحش بدم.
هشتمیش... این‌قدر خجالت می‌کشم که طول می‌کشه با طرفم راحت باشم و کارایی که دونفر تو رابطه انجام می‌دن رو انجام بدم. خیلی طول می‌کشه و قطعاً طرفم در عذاب خواهد بود.
نهمیش... واقعاً دیگه چیزی به ذهنم نمی‌آد بااینکه می‌دونم کلی ایراد دیگه هم دارم که باید درستشون کنم. درکل می‌تونم بگم که من آدم حوصله‌سربری‌ام. بااین‌وجود سعی می‌کنم خودم رو همین‌طوری که هستم بپذیرم و دوست داشته باشم و هرروز واسه آدم بهتری‌شدن تلاش کنم.